جای خالی تو
بسم الله
صبحی ز جا برخاستم جای تو خالی
در یک هوای خوب و پاک و پرتقــــالی
مِه بود و جنگل، ابر و دریا بود و باران
دنبال تو این بار در شهری شمـــالی
حال و هوای آسمان و چشمهایــم
پــر ابـــر با رگبـــــــــارهای احتمالی
همراه با چشمان من سر میکشـــیدند
این سو و آن سو دشتهای سبز شالی
بیتاب پرسه میزدم در هر خیابان
میجستمت اینجا و آنجا از اهـالی
شاید نشانی از عبورت دیده باشــنـد
در چشم خیس کودکی در آن حوالی
یک عمــــر رفتـــم در پی پیدا نکردن
یک عمر دلافسردگی آشفتهحالی
دلخستــهام از بودنــم بی بودن تو
از تشنگی در روزهای خشکسالی
حال درختــان بی تو تعــریفی ندارد
پژمرده حتا غنــچههای نقش قالی
وقتی نباشی لحظهها تلخاند و غمگین
غرقاند اگرچــه در ســراب بیخیــالی
این روزها رفتنــد و تقویـمم ورق خورد
یک صبح شنبه، باز هم جای تو خالی
مصطفا یکشنبه 92/5/13 |
نظر